چند نکته در نقد سخنرانی دکتر منصوری در مراسم بزرگداشت مریم میرزاخانی
برنامه بزرگداشت مریم میرزاخانی، برنامه پربار و آبرومندی بود و خوشحالیم که دانشگاه ما توانست برنامهای درخور شخصیت و جایگاه مریم میرزاخانی برگزار کند. باید از همه دستاندرکاران این برنامه تشکر کرد. در میان همه بخشها، اما سخنرانی دکتر منصوری بیش از همه شایسته تقدیر و تشکر است. جناب آقای دکتر منصوری سعی کردند در یک سخنرانی پرمغز، تابوی سخنرانیهای پرتعارف و کم محتوا را بشکنند و مطالبی عمیق که به تعبیر خود ایشان برای ساختن آینده ایران لازم است، را بیان فرمایند. امیدواریم بحث و گفتگو در مورد این مسائل که سرنوشت دانشگاه و جامعه ما به آنها وابسته است، در دانشگاه ادامه پیدا کند.
بخشهای زیادی از سخنان ایشان صحیح و غیرقابلانکار بود، اما بنده قصد دارم دو نکته در نقد ایشان البته از باب شاگردی و دانشجویی مطرح کنم:
۱- خوارزمی صدسال قبل از آلبویه از دنیا رفت!
نقد اول در مورد بخشی از فرمایشات ایشان است که شکوفایی علمی و دوره طلایی اسلام را در دوره حکومت آلبویه محدود میکنند و بسیاری از شخصیتها و آثار فکری و علمی مسلمانان را ناشی از آزادفکری دوره آلبویه میدانند. ایشان میفرمایند "نتیجه این آزاداندیشی نامهای بسیاری است که در تاریخ علم و تفکر جهان میدرخشد. فارابی، خوارزمی، ابنسینا و بیرونی و بسیاری دیگر دوران طلایی اسلام را ساختند"
غیر از خوارزمی که حدود یک قرن قبل از روی کار آمدن آلبویه، از دنیا رفت و فارابی که زمان روی کار آمدن آلبویه ۶۰ ساله بود و طبیعتاً نمیتواند نتیجه آن دوران باشد، در مورد دوره طلایی اسلام بسیاری از متفکرین داخلی و خارجی کتب و مقالاتی نوشتهاند. اکثر آنها قرن ۲ تا ۷ را دوره طلایی تمدن اسلام میدانند. برای مثال جرج سارتن که او را پدر تاریخ علم میدانند، از ابتدای قرن دوم تا انتهای قرن ششم هجری قمری (قرن هشتم تا دوازدهم میلادی)، هر نیمقرن را به نام یکی از دانشمندان مسلمان نامگذاری میکند که به ترتیب: جابر بن حيان، خوارزمی، رازی، مسعودی، ابوالوفا، بیرونی(و ابنسینا) و خیام هستند.
اما آلبویه اگرچه دولتی قوی و شایسته بود و همانطور که آقای دکتر میفرمایند تأثیر عمیق بهجا گذاشت، ولی فقط یک قرن (نیمه قرن ۴ تا نیمه قرن ۵) حکومت کرد. طبیعتاً نمیتوان دوره طلایی اسلام را که از حدود ۳ قرن قبل تا ۲ قرن بعد را شامل میشود، به آلبویه محدود کرد. اینکه گفته میشود ۲ قرن بعد به دلیل این است که افرادی چون فخر رازی، خواجه نصیر و ابن رشد -که مهمترین شخصیت در شکلگیری دانشگاهها در اروپا بود، برای قرن ۶ و ۷ هستند.
اما در مورد اینکه این دوران معلول چه چیزی بود، نظریات مختلفی وجود دارد. برخی آن را ناشی از مکتب علمی ائمه اطهار(ع) میدانند. برخی روشنفکریهای خلفای عباسی مثل مأمون و تأسیس "بیت الحکمه" و نهضت ترجمه را عامل مؤثر میدانند. اما اینها هرچه باشند، مثل همان آزادی اندیشه دوره آلبویه "معداتی" هستند برای "علت اصلی" که چیزی غیر از ظهور اسلام و بعثت نبی اکرم و دعوت بیسابقه به کسب علم و معرفت، نمیتواند باشد. کما اینکه تمدن باشکوهی که در آندلس قلب اروپا، برپا میشود و نهضت ترجمه آثار علمی اسلامی به لاتین، شکل میگیرد و دانشگاهها تأسیس میشود، چیزی جز تأثیر مستقیم آموزههای اسلامی نیست.
۲- مریم میرزاخانی چون مقاله نداشت در شریف هیئتعلمی نمیشد!
در جای دیگری از این سخنرانی جناب آقای دکتر منصوری میفرمایند: "ما معنای آزاداندیشی را ازدستدادهایم. ما نخبگی علمی را در قید اخلاق میفهمیم. ما میرزاخانی را در قید هنجارهای ظاهری او میبینیم. او اگر در ایران مانده بود بیشک در استخدام دانشگاهی مشکل پیدا میکرد."
این بخش از فرمایشات آقای دکتر منصوری هم درست است و من نمیخواهم منکر آن شوم ولی باز مثل بخش قبل همه واقعیت نیست. خانم میرزاخانی قبل از اینکه به مرحله قضاوت از جهت هنجارهای ظاهری برسد، به خاطر نداشتن مقالات کافی، پروندهاش هم در استخدام دانشگاهی بررسی نمیشد. این مطلب را آقای دکتر علی صاحبی استاد روانشناسی در ایام وفات خانم میرزاخانی منتشر کرد: "بهعنوان یک دانشگاهی که هرروز باید با تعداد مقالات خود حضورش را در دانشگاه ثابت کند، رفتم و سری به پروفایل حرفهای خانم میرزاخانی زدم. .. با کمال تعجب فقط ۱۰ مقاله بیشتر دیده نمیشد. از این ده مقاله ۵ مقاله قبل از پروفسوری ایشان تا سال ۲۰۰۸ است و ۵ مقاله هم در ۹ سالی است که به درجه استادی رسیده است. .. نام او حتی در لیست دانشمندان آی اس آی هم نیست. سپس گزارش ارجاع (citation report) را انتخاب میکنم، باکمال تعجب پروفایلی را که میبینم در حد یک استادیار معمولی در دانشگاههای ایران است. حتی دانشجویان بسیاری هم در ایران هستند که خیلی بالاتر از مریم میرزاخانی هستند. … اینجاست که شک میکنم. نکند توطئهای در کار است که این دخترک جوان با این تعداد کم مقاله را چنان جایزه مهمی دادهاند و در استنفورد استخدامش کردهاند …. تردید ندارم اگر خانم میرزاخانی با این تعداد مقاله به دانشگاههای معتبر خودمان میآمد، اول معلوم نبود که با استخدامش موافقت کنند."
این پدیدهای است که البته نیاز به جستجوی زیادی ندارد و تجربه خیلی از افراد نخبه دوروبر خودمان آن را تائید میکند که با تعداد مقالات کم، در اینجا توفیقی نداشتند و درنهایت راهی خارج از کشور شدهاند و در بهترین دانشگاهها جذب شدهاند. اما اینکه این اتفاق از چه زمانی افتاد و مقاله محوری از کجا به مهمترین معیار جذب و ارتقا تبدیل شد، نیاز به بررسی در تاریخ دارد. تاریخ نزدیک. دورهای بین سالهای ۸۰ تا ۸۴ که معاون پژوهشی وزیر علوم خود آقای دکتر منصوری بودند و سیاستگذاری جذب و ارتقا تغییر کرد. اینجاست که شاید بهتر باشد خود ایشان در مورد این سیاست که البته در برخی مطالب و نشریات از آن دفاع میکردند، توضیح بدهند.