بحران زیستمحیطی از انضماميترين معضلاتي است كه بشر امروز با آن مواجه است. اين معضل باعث گرديده تا انديشمندان به فكر بازخواني نسبت انسان و .طبيعت و بررسي بايدها و نبايدها متناسب با شرايط كنوني بيفتنداخلاق زیستمحیطی حوزه نوظهوری است كه در آن موضوعاتي ازایندست موردبحث و بررسي قرار ميگيرد.
با سلام آقاي دكتر
اگر اجازه دهيد ابتدا از ریشههای شکلگیری اين حوزه يعني اخلاق زیستمحیطی بپرسم. اساساً چه بحرانها و معضلاتی موجب توجه به حيطه اخلاق زیستمحیطی شده است؟
بسمالله الرحمن الرحیم.
دلیل مطرحشدن اخلاق زیستمحیطی به بحرانها و مشکلاتی ارتباط دارد که با حفاظت از محیطزیست طبیعی گرهخوردهاند. شواهد نشان میدهند که در دهههای اخیر، تخریب و تهدید محیطزیست به حدّ بیسابقه رسیده است. ازاینرو، اندیشمندان به دنبال پاسخ به این سؤال میباشند که چگونه میتوان محیطزیست را از صدمات انسانها مصون داشت. اگرچه تاکنون تلاشهای زیادی بدین منظور انجامشده است، اما هنوز مشکلات زیستمحیطی به قوت خود باقی هستند. به همین دلیل ارائه راهکارهای جدید برای حل مسائل زیستمحیطی افزایشیافته است تا بشر را از چنگال این گرفتاری خودساخته نجات دهد. اخلاق زیستمحیطی یکی از این راهکارها محسوب میشود. بسیاری بر این باورند تا زمانی که یک نیروی درونی انسانها را به حفاظت از محیطزیست وادار ننماید، از راهکارهای فنی و قانونی کار زیادی برنمیآید. درواقع، انسانها برای رفتار مناسب با طبیعت و محیطزیست، احتیاج به یک لگام دارند، وگرنه قدرتی که بشر با مدد فنّاوری نوین بدان دستیافته است، مجالی برای حفاظت از محیطزیست باقی نخواهد گذاشت. بهترین این لگامها، در اخلاق یافت میشود. بنابراین، در اخلاق زیستمحیطی هدف این است که اصول و موازین اخلاقی مناسب برای تعامل با طبیعت و محیطزیست تعریف شود و همگان آزادانه در رعایت آن بکوشند. از نگاه اخلاق زیستمحیطی هنگامی میتوان محیطزیست را حفاظت کرد که در عین داشتن قدرت، حق محیطزیست و اجزای تشکیلدهنده آن برای حیات محترم شمرده شود و انسانها بهطور داوطلبانه از صدمه رساندن به محیطزیست خودداری کنند. اگر چنین شود، میتوان گفت یک اخلاق مناسب برای تعامل با محیطزیست طبیعی شکلگرفته است که اجازه انجام هر کاری با محیطزیست طبیعی را نمیدهد.
بهطور خاص براي ما بگوييد تكنولوژي تا چه ميزان در به وجود آمدن اين بحران مدخليت داشته است؟ ( توضيح و توصيف وضعيت بحران)
اگر بپذیریم که انسانها عامل اصلی ایجاد بحرانهای زیستمحیطی فعلی بر روی زمین هستند، میباید از خود پرسید که انسانها چگونه به انجام چنین کاری آنهم در سطح وسیع موفق شده اند؟ پاسخ را میباید در توانایی انسان در بهکارگیری دانش بهصورت عملی یعنی تکنولوژی جستجو کرد. بهبیاندیگر، تکنولوژی عامل اصلی قدرت انسان به شمار میرود. البته وقتی صحبت از تکنولوژی میشود، ضرورتاً نباید از آن تصور موضوعی پیچیده و فوقالعاده را داشت. برخی تکنولوژیها ساده و برخی پیچیده هستند. برای مثال، ساختن نوک پیکان از سنگ و قرار دادن آن بر روی یک دسته چوبی برای شکار حیوانات یا بهکارگیری ادوات چوبی به شکل یک شخم در کشاورزی اولیه یک تکنولوژی میباشند. همانطور که ساخت ماهواره یا سفینههای فضایی نیز یک تکنولوژی محسوب میشوند. حتی فنون برنامهریزی و مدیریت نیز خود تکنولوژی محسوب میشوند، زیرا تبلور استفاده از دانش انسان بهمنظور ترکیب بهینه منابع برای رسیدن به هدف با حداکثر کارایی میباشند. بنابراین، تکنولوژی قدرت لازم برای دنبال کردن خواستههای انسان را به وی میدهد. بنابراین، درمجموع میتوان تکنولوژی را دلیل اصلی قدرت یافتن انسان در ایجاد تغییرات فعلی زیستمحیطی در زمین دانست. البته در این رابطه چند نکته را باید متذکر شد. یکی اینکه تکنولوژی فینفسه خنثی نیست، زیرا هر تکنولوژی در بطن خودنگرشی را به همراه دارد که در ایجاد و خلق آن دخیل بوده است. بنابراین، بهتر است سؤال شود کدام تکنولوژیها در ایجاد بحرانهای زیستمحیطی نقش داشتهاند. برای مثال، اگر شما به تمدنهای باستان رجوع کنید خواهید دید که فنّاوریهای بکار برده شده با محیطزیست سازگار بودهاند. در این تمدنها هیچکدام از روشهای کشاورزی موجبات آلودگی آبوخاک را فراهم نکردهاند، زیرا نگرش مردمان آن روزگار بر حرمت و پاسداشت آبوخاک استوار بوده است. بنابراین، در پاسخ به این پرسش که چه نوع تکنولوژی سازگاربامحیطزیست و کدام با آن ناسازگار است، میباید در وهله اول سؤال شود که این تکنولوژی بر مبنای کدام جهانبینی شکلگرفته است. اگر تکنولوژی بر مبنای این جهانبینی شکل گیرد که انسان حق دارد به هر شکل ممکن بر طبیعت تسلط یابد و از آن صرفاً به نفع خویش بهرهکشی نماید، نتیجه آن چیزی غیر از بحرانهای زیستمحیطی نخواهد بود. متأسفانه این همان چیزی است که روند غالب بسط و توسعه تکنولوژی از دوران انقلاب صنعتی به بعد بر آن استوار و در جهان ترویجشده است. بسیاری بر این باورند که پیدایش علم تکنولوژی جدید با مدرنیته یا عصر روشنگری، که از قرن شانزدهم میلادی شروع شد، ارتباط دارد. مدرنیته سرآغاز روند تغییرات پرشتابی بود که با ویژگیهایی مانند سرمایهداری، فرهنگ سکولار، فردگرایی، عقلگرایی و انسانگرایی شناخته میشود و باعث شد دیدگاه اُرگانیک از طبیعت (بهعنوان یک موجود زنده) با دیدگاه مکانیستی جایگزین شود که در آن طبیعت صرفاً همانند یک ماشین در نظر گرفته میشود. نتیجه این نگرشها، برخورد ابزاری با طبیعت بود و فنّاوریهای ابداعشده پسازآن نیز با همین هدف به وجود آمدند. نکته دیگر این است که در مدرنیته، باورهای سنتی مانند دین و اخلاق به کنار گذاشته شدند و تنها معیار، خِرد و عقل انسانی دانسته شد. بدین ترتیب، درک هستی در تفکر مدرنیته بر مبنای سکولاریته انجام میشود، یعنی بنا گذاشتن معرفت و شناخت بر اساس ادراکات حسی و توضیح پدیدهها بر مبنای عقل جزءنگر. به همین دلایل، برخی متفکران غربی و منتقدان تکنولوژی جدید بر این باورند که انسان مدرن، دچار سردرگمی است و کنترلی بر چگونگی استفاده از دانش و اطلاعات و بهتبع آن، تکنولوژی حاصل از آن ندارد. دلیل آن این است که سکولاریته موجب شده است انسان نتواند به یک مفهوم منسجم از خود، جهان و روابط خود با آن دست یابد. حتی عدهای معتقدند انسان مدرن برخلاف قرونوسطا، نمیداند از کجا آمده است و به کجا میرود. بنابراین، تکنولوژی تولیدشده توسط چنین انسانی، همانند اسب افسارگسیختهای میماند که در هیچ مسیر ویژهای هدایت نمیشود و هیچ هدف و کمالی را دنبال نمیکند. این در حالی است که حفظ طبیعت و محیطزیست بدون برخورداری از نگرش کلگرایانه ممکن نیست، یعنی چیزی که در علم و تکنولوژی مدرن یافت نمیشود، زیرا عقل جزءنگر در درک پدیدهها بهصورت یک کل واحد و همچنین زیبایی ناتوان است.
به نظر نميرسد بتوان بهراحتی مقابل گسترش تكنولوژي و توسعه پرشتاب جهاني ايستاد، لذا امروزه صحبت از آرمانهایی همانند آرمان تكنولوژي سبز يا توسعه پايدار ميشود، اين آرمان هم گسترش تكنولوژي و توسعه را مدّ نظر دارد و هم تلاش دارد كمترين آسيب را به محیطزیست و منابع آن وارد سازد. به نظر شما چنين آرمانهایی (همانند توسعه پايدار و يا تكنولوژي سبز) چقدر قابل تحقق است و در صورت تحقق تا چه حدّ ميتواند به اصولش پايبند باشد؟ (معرفي رهیافتها : توسعهگرا ، تكنولوژي سبز و …)
برخی افراد تکنولوژی جدید را همانند غولی میدانند که از چراغ جادو خارجشده است که بهراحتی نمیتوان آن را بهجای اولش برگرداند. بنابراین، متوقف کردن توسعه تکنولوژی مبتنی بر تفکر مدرنیته کاری مشکل میباشد و میتوان گفت زندگی بشر امروز به آن وابسته شده است. برای مثال، آیا میتوان بهراحتی تکنولوژی هواپیماهای فعلی را کنار گذاشت درحالیکه میدانیم موجب از بین رفتن لایه ازن میشود. زندگی مبتنی بر مصرف برق ناشی از سوختهای فسیلی چطور؟ همه میدانند که سوختهای فسیلی موجب گرم شدن زمین و تغییرات اقلیمی میشود، اما چگونه میتوان سبک زندگی فعلی بشر بدون این قبیل سوختها را متصور شد؟ تکنولوژی فعلی همانند دارویی شده است که انسان مُنفک از معنویات بدان نیاز دارد. بنابراین تا زمانی که جهانبینی غالب بر توسعه تکنولوژی مبتنی بر فردگرایی و انسانمحوری فارغ از هرگونه معنای تعالیبخش باشد، توسعه تکنولوژی همان روندی را دنبال میکند که بوده است. اما دراینبین، و با به صدا درآمدن زنگهای خطر، مانند بحرانهای زیستمحیطی، عدهای به فکر چاره افتادهاند. واژههای توسعه پایدار یا توسعه سبز از همین دغدغهها نشأت گرفتهاند. اینکه زندگی بشر به نحوی انجام شود که قابلاستمرار و دوام در آینده باشد. اما تا چه اندازه میتوان به اصول این مفاهیم پایبند بود، به نظر اینجانب به نگرش و جهانبینی غالب در جهان و سازگاری آن با این مفاهیم بستگی دارد. تا زمانی که کشورهای صنعتی به دنبال غلبه و کنترل دیگران و افزایش سود و سرمایه خود باشند، آن نوع تکنولوژی را تولید خواهند کرد که آنها را به این اهداف برساند.
اما در ارتباط با مفاهیم توسعه پایدار و تکنولوژی سبز میتوان به دودسته ازنظریات اشاره کرد که رقیب هم به شمار میروند. یکی، دیدگاه غالب اجتماعی[۱] و دیگری دیدگاه زیستمحیطی جدید[۲]. دیدگاه غالب اجتماعی بر این فرض استوار است که انسانها مخلوقاتی استثنایی هستند که به پیروی از قوانین طبیعت احتیاج ندارند و تنها مانع در انجام کارها، حدّ و توان فنّی انسان است. در این دیدگاه، انسان از طبیعت جدا است و بهعنوان حاکم بر طبیعت، هیچ حقی برای سایر مخلوقات قائل نیست. این دیدگاه که ریشه در دوره روشنگری جوامع صنعتی غربی دارد، دارای سه بُعد فنّی، اقتصادی و سیاسی است. خوشبینی نسبت به تکنولوژی از ویژگیهای بُعد فنّی این دیدگاه است که در آن، تمام مشکلات بشر میتواند با تکنولوژی حل شود. بُعد اقتصادی این دیدگاه بر مبنای اقتصاد آزاد است و بر نفع شخصی تأکید دارد. بُعد سیاسی این دیدگاه نیز بر دموکراسی آزاد بنا شده است و بر مالکیت و حریم خصوصی، بیطرفی سیاسی و فردگرایی انحصاری تأکید دارد. ترکیب این ویژگیها منجر به آن چیزی شده است که از آن به «تراژدی منابع عام» یاد میشود، بهطوریکه هر فرد به دنبال حداکثر کردن سود خویش است و برای رسیدن به رفاه، منابع را تخریب میکند. در مقابل، دیدگاه زیستمحیطی جدید به محدودیتهایی اشاره دارد که بهناچار باید در مقابل انسان قرار داده شود، یعنی حفظ تعادل بین طبیعت و توسعه یک اقتصاد پایدار. این دیدگاه مرکب از سه عنصر است. این عناصر عبارتاند از: تعادل اکولوژیکی، توسعه محدود و ردّ سلطه انسان بر طبیعت. در این دیدگاه، انسان نهتنها از طبیعت جدا نیست، بلکه بخشی از آن به شمار میرود. بنابراین، به نظر میرسد عناصر دیدگاه زیستمحیطی جدید میتواند برای رسیدن به توسعه پایدار و تکنولوژی سبز، مورداستفاده قرار گیرد. نکته دیگر درحرکت به سمت فنّاوریهای سبز نیاز به تغییر سبک زندگی انسانها بر روی زمین میباشد. در این راستا، کاهش مصرفگرایی، قناعت به زندگی ساده، کم کردن توقعات، تعریف نیاهای اساسی و کنار گذاشتن نیازهای کاذب و غیرواقعی ازجمله ضرورتها به شمار میروند. همچنین، کاهش شکاف طبقاتی و ایجاد انگیزه در اقشار جامعه برای سادهزیستی و مصرف کم منابع کشور از نکات دیگری است که میباید مدّ نظر قرار گیرند.
انتقاد برخی به نگرش توسعه پايدار و يا آرمان تكنولوژي سبز این است كه همچنان مسئله مركزي آنها انسانمحور بودن است. چه نظريههاي بديلي براي اين نوع نگاه انسانمحور در حوزه اخلاق زیستمحیطی شکلگرفته است؟ اين نظريههاي بديل چه جايگاهي براي تكنولوژي قائلاند و خود تا چه ميزان كاربردي هستند؟ (معرفي رهیافتها : بومشناسیها، حقوق حيوانات و ..)
همانطور که گفته شد، زادگاه مدرنیته و انقلاب صنعتی کشورهای غربی میباشد و به دلیل پیامدهای منفی و بهخصوص بحرانهای زیستمحیطی، همانان هستند که مفاهیم توسعه پایدار و تکنولوژی سبز را معرفی کردهاند. اما، هنوز جهانبینی حاکم، همان جهانبینی فردگرا و انسانمحور است. بهبیاندیگر، حلّ مسئله را از مسئلهساز انتظار دارند. بنابراین، اگر به تعریف توسعه پایدار که توسط کمیسیون براتلند ارائهشده است، توجه شود میتوان فهمید که به شدّت انسانمحور است. یعنی، حلّ مسائل و مشکلات زیستمحیطی را فقط برای انسان میخواهد و دلیل آن را رفع نیازمندیهای نسل فعلی بدون درخطر انداختن توان نسلهای بعدی در رفع نیازمندیهایشان عنوان میدارد. اگرچه بعضی معتقدند که چنانچه نیازهای واقعی نسل فعلی و نسلهای بعدی بهدرستی در نظر گرفته شود، این تعریف میتواند به حفظ محیطزیست کمک کند، اما سؤال این است که تعریف نیاز نیز توسط خود انسان انجام میشود و همانطور که تجربه نشان داده است هیچ تضمینی وجود ندارد که نیازها بهدرستی تعریف شوند. درهرحال، رهیافتهای دیگری در اخلاق زیستمحیطی ارائهشدهاند که دایره خود را از انسان فراتر بردهاند، بهطوریکه برخی مانند نظریههای زیست محور، دایره شمول مسائل اخلاقی را به موجودات زنده تسرّی میدهند. در این نظریهها، انسان وظیفه دارد همانطور که با سایر انسانها بهطور اخلاقی رفتار میکند، با سایر موجودات زنده نیز رفتار اخلاقی داشته باشد. البته در خود این نظریهها میتوان نظریههای قوی و ضعیف طرفدار موجودات زنده را یافت. برخی، تمام موجودات زنده را شایسته رفتار اخلاقی میدانند، اما برخی موجودات تکاملیافتهتر مانند پستانداران را در این حوزه جای میدهند. نظریههایی هم هستند که به نظریههای کل گرا مشهور هستند و معتقدند کل یک زیستبوم (اعم از موجودات زنده و غیرزنده) شایسته رفتار اخلاقی میباشند. در این نظریهها، انسان در ردیف سایر موجودات و بهاصطلاح یک شهروند ساده در کنار سایر موجودات یک زیستبوم در نظر گرفته میشود که هیچ برتری بر سایرین ندارد. بنابراین در پاسخ به این سؤال که تکنولوژی در هرکدام از این نظریههای اخلاق زیستمحیطی چه جایگاهی دارد، میتوان گفت که جایگاه تکنولوژی همانند هر امر دیگری بر اساس تعریفی که این نظریهها از خوب و بداخلاقی دارند مشخص میشود. برای مثال، در نظریههای زیست محور، آن تکنولوژیهایی خوب هستند که به حیات و زندگی موجودات زنده صدمه نرسانند. در نظریههای زیستبوم محور، آن تکنولوژیهایی خوب هستند که کلیت و یکپارچگی زیستبوم را به خطر نیندازند. اگر بخواهیم مقایسهای ازنظر کاربردی بودن نظریههای اخلاق زیستمحیطی داشته باشیم، مطمئناً نظریههای انسانمحور بیشترین کاربرد را دارند، زیرا فعلاً از وزنه بیشتری در تصمیمگیریها برخوردارند. دلیل آن این است که افراد، با انگیزههای انسانمحور بیشتر برانگیخته میشوند و تأکید بر علایق انسان از اهمیت بیشتری در مباحث سیاسی برخوردار است. بعدازآن، نظریههای زیست محور و سپس نظریههای زیستبوممحور جای دارد. نظریههای زیستبوممحور نسبت به دو گروه دیگر از نظریههای یادشده، سختگیرتر هستند بهطوریکه حتی آسیب رسیدن به چشماندازهای طبیعی را نادرست میدانند. بنابراین، احداث بزرگراه یا ساخت یک کارخانه در نظریههای انسانمحور بهراحتی پذیرفته میشود، اما پذیرش آن در نظریههای زیستبوممحور هنگامی مجاز است که اطمینان یافته شود زیستبوم منطقه از آنها تأثیر منفی نمیپذیرد.
بنابراين ميتوان دودسته نظريه را مطرح نمود. نظريههايي كه علي رقم توجه به محیطزیست همچنان انسانمحور باقیماندهاند و نظرياتي كه به اصل قرار دادن طبيعت و تعريف انسان ذيل آن ميپردازند. به نظر شما برای حل معضل محیطزیست باید درنهایت به کدام رویکرد پناه آورد؟
به نظر اینجانب پاسخ به این سؤال بسته به نوع جامعه دارد. آیا جامعه تاکنون نسبت به خطرات و پیامدهای بحرانهای زیستمحیطی آگاه شده است و به آن اعتقاد واقعی دارد؟ اگر چنین است بهتر میتوان با استدلالهای ناشی از نظریههای اخلاقی غیر انسانمحور، سیاستهای توسعه تکنولوژی مناسب و سازگاربامحیطزیست را دنبال کرد. اگر چنین نیست و جامعه هنوز به این باور نرسیده است که وضعیت محیطزیست وخیم است، شاید تأکید بر علایق انسانمحور بتواند موجب تحریک حفاظت از محیطزیست از این نظر شود که حداقل برای ادامه زندگی انسانها میباید آن تکنولوژیهایی را بکار برد که به محیطزیست بهعنوان خانه انسان صدمه وارد نسازد. برای مثال، در کلانشهرهایی که آلودگی هوا وجود دارد، تأکید بر سلامت انسان میتواند موجب ایجاد حرکتهایی برای تغییر فنّاوریهای نامناسب و بهکارگیری فنّاوریهای بهتر شود. برای نمونه استفاده از تکنولوژیهایی که سوختهای سازگارتر با محیطزیست را فراهم میکنند یا بهکارگیری وسایل نقلیهای که هوا را کمتر آلوده میکنند. اگرچه نظریههای اخلاقی زیستبوممحور به دلیل کل گرا بودن، بهترین نظریههای اخلاقی در توسعه تکنولوژی بشمار میروند، اما برای شروع، تأکید صرف بر این دسته از نظریهها میتواند با این خطر همراه باشد که تا بیاییم جایگاه اخلاقی سایر موجودات، حتی موجودات غیرزنده را جهت رفتار درست با آنان به دیگران اثبات کنیم، محیطزیست فعلی خود را ازدستداده باشیم و دیگر چیزی برای بحث باقی نمانده باشد.
به نظر شما آيا اسلام در اين حوزه توان ارائه نظر و راهكار دارد؟ و آيا تبیین اخلاق زیستمحیطی مبتنی بر اسلام دیدگاه جامعتری برای حفاظت از محیطزیست به دست ميدهد؟ (توضيح درباره رويكرد خود بومشناسی)
مسلماً هر مکتب فکری نظریه اخلاق زیستمحیطی خود را دارد. اسلام نیز بهعنوان یک مکتب الهی در این رابطه نظر خود را دارد. اما نکته قابلذکر این است که همانند بسیاری از حوزههای دیگر، نظر اسلام در این رابطه مجهور مانده است و دلیل آنگاه فراموش کردن داشتههای خود و گاه کوتاهی در کنکاش در تعلیمات و آموزههای دین اسلام در این رابطه است. بنابراین، برای ارائه نظریه اخلاق زیستمحیطی اسلامی جامع لازم است اندیشمندان مسلمان بهقدر کافی به آن بپردازند. به نظر اینجانب یکی از ویژگیهای نظریه اخلاق زیستمحیطی اسلامی، کل گرا بودن آن است که امروزه بهعنوان یکی از ضرورتهای حفاظت مؤثر از محیطزیست دانسته میشود. این در حالی است که کلگرایی مدّ نظر اسلام با بسیاری از نظریات دیگر تفاوت اساسی دارد. برای مثال، در بسیاری ازنظریات اخلاق زیستمحیطی، کلگرایی به معنای توجه توأم به زیستبوم و یا کره زمین و اجزای تشکیلدهنده آن است. اما جهانبینی اسلامی، جهان هستی را نهفقط متشکل از مادّیات، بلکه شامل امور ماوراءالطبیعه تعریف مینماید. همچنین، در انسانشناسی اسلام، انسان آمیختهای از امور مادی و غیر مادّی میباشد و بهعنوان خلیفه خداوند بر زمین خلقشده است. علاوه بر این، جهان هستی مخلوق و متعلق به خداوند واحد میباشد و همه جهان هستی بهسوی او در حال رجوع است. این در حالی است که جهان مادّی یک منزل موقت برای انسان است و انسان در آخرت دوباره زنده شده و نسبت به اعمال خود میباید پاسخگو باشد. حال اگر موارد یادشده را با یکدیگر در نظر بگیریم متوجه میشویم که نظریه اخلاق زیستمحیطی اسلامی میباید به نحوی تعریف شود که همزمان تمام موارد یادشده در آن مستتر باشد و بر اساس آن، تعامل اخلاقی انسان با طبیعت تعریف و تبیین گردد.
یکی از رهیافتهای مطرحشده در این رابطه، رهیافت خود بومشناسی است. این رهیافت تلاشی برای تبیین تعامل اخلاقی انسان با طبیعت از نگاه اسلامی میباشد. در این رهیافت، با تصدیق ماهیت مادی و روحانی نفس انسان، بروز رفتارهای اخلاقی به نفس روحانی انسان نسبت داده میشود که ماهیتی الهی و ملکوتی دارد (به دلیل دمیده شدن روح الهی در انسان). بنابراین، اگر انسان صرفاً ماهیتی ملکوتی و الهی میداشت، تمام رفتارهای وی اخلاقی بودند. اما انسان دارای بُعد مادی یا حیوانی نیز میباشد و رذایل اخلاقی از آن سرچشمه میگیرد. اینجاست که کار دشوار میشود و هرکدام از این ابعاد سعی دارند انسان را بهسوی خویش بکشانند. اگر بُعد مادی بر انسان غلبه کند، رفتار وی از خوی حیوانی پیروی خواهد کرد. برای مثال، حرص، طمع، زیادهخواهی، منفعتطلبی، تجاوز به حقوق دیگران، ظلم و ستم و مانند اینها همگی در بُعد مادی نفس انسان ریشهدارند. بدین ترتیب، تخریب محیطزیست بهعنوان یک کار غیراخلاقی از بُعد مادی نفس انسان نشأت میگیرد، زیرا انجام آن با رذایل اخلاقی مانند موارد یادشده مرتبط میباشد. در مقابل، منشأ تمام فضایل اخلاقی در بُعد روحانی نفس انسان است که ماهیتی الهی دارد و اوصاف الهی در آن نهادینه شده است. بنابراین، حفظ محیطزیست بهعنوان یک کار اخلاقی نتیجه فعال شدن بُعد روحانی نفس انسان میباشد. برای مثال شجاعت، ایثار، نیکی، احسان، درستکاری و عدالت، همگی ناشی از صفاتی است که بهطور فطری در نهاد انسان قرار دادهشده است و در هنگام تعامل اخلاقی با طبیعت از آنها استفاده میشود. رهیافت خود بومشناسی بر همین مفاهیم استوار است و خودشناسی و صیانت نفس را اولین گام برای حفظ محیطزیست و داشتن رفتار اخلاق با آن میداند. چراکه تا انسان خود را نشناسد و نتواند از نفس خود صیانت نماید، نمیتواند به سمت رفتارهای اخلاقی با طبیعت و حفظ آن سوق یابد. منظور از صیانت نفس نیز، پاسداری و پرورش صفات نیکو در مقابل صفات مذموم در نفس آدمی است. همانطور که بیان گردید، هر یک از ابعاد مادی و روحانی نفس انسان میتوانند زمام امور انسان را در دست گیرند. بنابراین، چنانچه بخواهیم یک انسان اخلاقی در مقابل طبیعت و محیطزیست باشیم، میباید توجه ویژهای به صیانت از نفس واقعی خویش یعنی نفس روحانی داشته باشیم. در غیر این صورت و با غلبه نفس مادی، امکان هرگونه رفتار ناشایست با سایرین و ازجمله با طبیعت وجود خواهد داشت. بدین ترتیب، تخریب محیطزیست را میتوان بر مبنای صیانت نفس تبیین کرد. حال این سؤال پیش میآید که بهترین راه پاسداری و پرورش نفس واقعی (روحانی) چیست؟ دین مبین اسلام پاسخ را در یاد خداوند معرفی کرده است. بهبیاندیگر، انسان اگر میخواهد از رذایل اخلاقی دور شود و متصف به فضایل اخلاقی گردد، راهی غیر از ذکر و یاد خداوند ندارد. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که راه اصلی حفاظت از محیطزیست، یاد خداوند است. بهبیاندیگر، انسانهایی که همواره به یاد خداوند میباشند، به خود اجازه تخریب محیطزیست و تجاوز به طبیعت را نمیدهند و هم اینان هستند که رفتار خود با طبیعت را متناسب با صفات الهی تنظیم میکنند. در این رابطه میتوان به آیه ۱۹ سوره مبارکه حشر اشاره کرد که در آن خداوند میفرماید: «و لا تَكوُنوُا كالّذينَ نَسوُا اللهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم اولئكَ هُمُ الفاِسقوُن؛ و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشی کرد، آنان همان نافرماناناند.». بهاینترتیب تخریب محیطزیست را میتوان تجلّی غفلت از یاد خداوند و فراموش کردن خویشتن و نافرمانی از دستورات خداوند دانست.
با توجه به همه آنچه تاکنون موردبحث واقع شد به نظر شما چه رويكردي بايد براي مواجه با وضع ِ زیستمحیطی جامعهی کنونی ما همچون آلودگي روزافزون کلانشهرها و يا نابودي جنگلها ، مراتع و درياچهها و تالابها اتخاذ نمود؟
این سؤال بسیار چالشانگیز است و به نظر اینجانب به دلیل پیچیدگی و چندبُعدی بودن مسئله حفاظت از محیطزیست، یک پاسخ سرراست ندارد. بنابراین، هر کس میتواند با توجه به تخصص و تجربه خویش به آن پاسخ گوید. اما اگر ازنظر تکنولوژی و نقش آن در ایجاد بحرانهای زیستمحیطی بخواهیم بدان پاسخ دهیم میباید چند واقعیت را در نظر داشت. اول، وابستگی زندگی انسان امروز به تکنولوژیهایی که بر مبنای انسانمحوری شکلگرفتهاند. دوم، تسلط و استعمار کشورهای سطلهجو بر سایر کشورها با کمک تکنولوژیهایی که مبتنی بر جهانبینی سلطه و استعمار میباشند. سوم، نیاز به دفاع از خود و حفظ هویت در جهان پر از رقابت امروز. چهارم، بهرهبرداری رو به رشد از منابع زمین و وجود بحرانهای زیستمحیطی ناشی از دنیای مدرن امروزی. با توجه به این قبیل واقعیتها، در افق بلندمدت چند سناریو را میتوان در نظر گرفت که هرکدام پیامدهای خاص خود را خواهند داشت: سناریوی اول: بهبود و سازگار کردن فنّاوریهای موجود با حفظ محیطزیست (مفاهیم توسعه پایدار و تکنولوژی سبز). سناریوی دوم: ابداع تکنولوژی موردنیاز با توجه به شرایط بومی کشور. سناریوی سوم: به دست گرفتن رهبری علم و تکنولوژی جهانی بهمنظور جهتدهی به علم و تکنولوژی برای اصلاح راه و مسیر. سناریوی چهارم: حفظ خود و منتظر ماندن برای تحلیل نظام مبتنی بر علم و تکنولوژی سکولار. سناریوی پنجم: حفظ قدرت با فنّاوریهای موجود و سعی در تغییر بخشهایی از آن بهنحویکه ضمن حفظ قدرت، موجبات سازگاری تکنولوژی با محیطزیست طبیعی را فراهم آورد و پس از یک دوره منطقی، منجر به فنّاوریهای سازگاربامحیطزیست طبیعی شود و ارائه آن بهعنوان یک الگو به دیگران. اما در افق کوتاهمدت، بهترین راهکار کاهش از مصرف و دوری از اسراف میباشد. بدینصورت ازیکطرف، فشار بر منابع طبیعی بهمنظور تأمین منابع و مواد اولیه کالاها و خدمات کاهش مییابد و از طرف دیگر، آلودگیهای کمتری به محیطزیست وارد میشود. اگر نگاهی به گذشته بیندازیم، متوجه خواهیم شد که اجداد ما از کمترین منابع بیشترین استفاده را میکردند. برای مثال، برخی اوقات از خود میپرسم یک بطری پلاستیکی آیا باید یکبارمصرف باشد؟ آیا اگر این بطری در زمانهای گذشته به دست اجداد ما میرسید چقدر از آن استفاده میکردند؟ درحالیکه ما امروزه بهراحتی تعداد زیادی از آنها را فقط برای یکبار استفاده میکنیم و سپس بهراحتی آنها را دور میاندازیم و نمیدانیم که تولید این بطریها چقدر بر منابع زمین ازنظر مصرف مواد و انرژی فشار وارد کرده است. اگرچه برخی کشورها به فکر بازیافت این مواد افتادهاند، اما سؤال این است که در دنیا چقدر از این مواد بازیافت میشوند. حتی برخی اذعان میکنند که اقیانوسها در حال تبدیلشدن به یک زبالهدان بزرگ هستند، زیرا بسیاری از ضایعات و زبالهها مانند مواد پلاستیکی سر از دریاها و اقیانوسها درمیآورند. مثالهایی اینچنین فراوان هستند و نمونههای آن را میتوان در مصرف آب، کاغذ، بنزین، گاز، مواد شوینده و غیره مشاهده کرد. به نظر میرسد چنین زندگی اسرافکارانهای باید هر چه سریعتر سامان یابد تا دنیا بتواند نفس بکشد. اما بر مبنای رهیافت خود بومشناسی، راهکار حفاظت از محیطزیست، خدایی شدن و متصف شدن به اوصاف الهی است که تنها از طریق صیانت از نفس امکانپذیر است. نکته مهم این است که غفلت از یاد خداوند به غلبه اوصاف حیوانی در تعامل انسان با طبیعت منجر میشود که نتیجه آن، تجاوز به محیطزیست طبیعی و بهرهکشی از آن به بهای نابودی آن است.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قراردادید.
[۱] Social Dominant Paradigm
[۲] New Environmental Paradigm